تو تاکسی نشسته بودم و داشتم تلفنی با مادرم صحبت می کردم، وقتی تماسم تموم شد ، راننده تاکسی ناخودآگاه حرفهای من رو شنیده بود، پرسید:
دانشجویی؟ گفتم بله! گفت: وقتی زنگ میزنی خونتون حتما با پدرت هم حرف بزن!
پسر منم دانشجو هستش و وقتی زنگ میزنه فقط با مادرش حرف میزنه، دلم براش تنگ شده!
هوای پدرها رو داشته باشیم، درسته اون ها مثل کوه قوی به نظر میان ولی یه قلب مهربون و شکننده تو سینه شونه!